۶۲ مطلب با موضوع «اخبار، اطلاعیه ها» ثبت شده است
پذیرایی از زوار امام حسین (ع)در ایام اربعین


اباد کردن مساجد نشانه نماز گزاران واقعی است
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
||||||
|
همایش بررسی وناهنجاری ها وآسیب های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
همایش بر رسی ناهنجاری ها و آسیب های اجتماعی ،چهار شنبه 94/06/11ساعت ده
صبح
مکان مسجد جامع شهر سرمست گواور
روایت خادمان حرم قدس رضوی از معجزات امام رضا(ع)
چرا قبر امام رضا(ع) درجوارقبرهارون الرشید است؟
قبور بهترین وشرترین انسانها درکنارهم
چرا امام رضا علیه السلام در کنار قبر هارون دفن شده است؟
هارون الرشید در سال 193هـ ق زمانی که به طوس می رسد، فوت می کند.
بدن او را در یکی از تالارهای باغ منسوب به حمید بن قحطبه در سناباد دفن می نمایند و مدفن او به بقعه هارونی معروف می شود.
پس از طی 10 سال از این واقعه، در سال 203هـ ق پیکر مطهر حضرت امام رضا علیه السلام را نیز به دستور مامون، در این مکان دفن می نماید.
امام پیشتر به محل دفن خود اشاره کرده بود که « با سم کشته می شوم و در کنار هارون دفن خواهم شد»
همچنین حضرت رضا (علیه السلام) در مسیر عزیمت به مرو، هنگامی که در سناباد، داخل خانه حمید بن قحطبه شد و نزد هارون الرشید رفت با دست مبارک خطی به یک طرف قبر کشید و فرمود: این موضع تربت من است و من در اینجا مدفون خواهم شد و به زودی حق تعالی این مکان را محل تردد شیعیان و دوستان من قرار می دهد. به خدا سوگند اگر شیعه ای مرا زیارت کند و بر من درود فرستد شفاعت ما اهل بیت و غفران و رحمت خداوند بر او واجب شود.
امام خود چنین فرموده بود؛
یدفننی فی ذار مضیقه و بلاد غربه مرا در خانه دلتنگی و سرزمین غربت به خاک می سپارند.
همجواری با هارون را در این دو بیت از شعر دعبل خزاعی می توان به نظاره نشست؛ شعری که در کاشی ها معرق بالاسر حرم امام نقش بسته است:
قبران فی طوس خیرالناس کلهم/و قبر شرهم هذا من العبر
ما ینفع الرجس من قرب الزکی و ما/علی الزکی بقرب الرجس من ضرر
دو قبر در طوس کنار یکدیگرند؛ یکی قبر بهترین انسان ها و دیگری گور بدترین آنها و این از عبرت های روزگار است.
نه هم جواری پلید با پاک به او سودی دهد و نه نزدیک بودن انسان پاک با پلید به او زیانی رساند.
منبع:سایت آستان قدس
*****
اینطوری هم معنی کرده اند/این شعررا
قبران فی طوس خیر الناس کلهم *** و قبر شرهم هذا من العبر
دو تا قبر در طوس، در یک جا، بدترین خلق خدا و بهترین خلق خدا، و این عبرت است.
ما ینفع الرجس من قرب الزکی و لا *** علی الزکی بقرب الرجس من ضرر
آیا آن پلید هیچ سودی از این پاک می برد؟ آیا به دامن این پاک از پلیدی آن پلید گردی می نشیند؟
ابدا. معلوم است که از این شعر آتش می بارد.
***
در دوران خلافت عباسی نیشابور مرکز خراسان بوده، خراسان به اصطلاح جنوبی یا خراسان مرکزی نه خراسان شمالی (شهرهای ماوراء النهر)، و مثل بلخ و بخارا و مرو هم البته شهرهای بزرگی بوده ولی در این قسمت خراسان فعلی مرکز نیشابور بوده است.
طوس که همین شهر طوسی است که در چهار فرسخی غرب مشهد است و قبر فردوسی هم آنجاست. دهی، قصبه ای یا شهرکی بوده است و این محل فعلی مشهد اساسا شهر نبوده، دو تا ده کوچک بود: ده " سناباد " که همان جایی است که حضرت در آنجا مدفون هستند و ده " نوغان " که الان هم " محله نوغان " در پایین خیابان مشهد معروف است.
خصوصیت تاریخی ای که اینجا داشت فقط این بود که هارون در
سفر خراسانش به همین جا که رسید مریض شد و نتوانست حرکت کند، بعد مرضش
دوام پیدا کرد و همانجا مرد و در همین سناباد دفنش کردند. می دانیم در همین
محل حرم حضرت، در پایین پای حضرت و در واقع در وسط گنبد، هارون مدفون است و
این محوطه و چهار دیواری را به اعتبار قبر هارون طرح و هارون را در وسط
خاک کرده بودند یعنی اگر وسط زیر گنبد را (در نظر) بگیریم که قسمت پایین
پای حضرت می شود آن مقبره هارون است.
علت اینکه قبر امام رضا علیه السلام در وسط قرار نگرفته و جای " بالا سر " تنگ است همین است. آن وسط، قبر هارون بود و مأمون خیلی دلش می خواست که حضرت رضا را
در پایین پای پدرش هارون دفن کنند که آنجا طبق آنچه در احادیث آمده
جریانهای خارق العاده ای رخ داد که بعد اجبارا آمدند و حضرت را در بالای سر
هارون دفن کردند. اسم این بقعه هم " بقعه هارونیه " بود.
منبع:کتابخانه ظهور
قصه شتری که به حرم امام رضا(ع) پناه آورد
تبیان - شاید چندین مرتبه از زبان ریش سفیدان اطرافتان، قصه شتری را شنیده باشید که از دست سلاخان گریخت و به حرم امام هشتم علیه السلام پناه آورد و پای پنجره فولاد گریست. حاج نصر الله حسین زاده...
تبیان - شاید چندین مرتبه از زبان ریش سفیدان اطرافتان، قصه شتری را شنیده باشید که از دست سلاخان گریخت و به حرم امام هشتم علیه السلام پناه آورد و پای پنجره فولاد گریست.
حاج نصر الله حسین زاده صاحب همان شتر است که اینک دربان کشیک پنجم آستان قدس رضوی میباشد. خاطرات ایشان از ماجرای آن شتر پناهنده و چند و چون پس از آن بدین شرح است:
از قهرمانان و پیش کسوتان ورزشی کشتی هستم که شغل اصلیام دامپروری است. 26 سال پیش دوازده شتر را که از کشور افغانستان به ایران آورده بودند، برای کشتارگاه خریداری کرده همان روز با چند تن دیگر شروع کردیم به علامت گذاری روی شترها، اما وقتی به آخرین آنها که بسیار فربه و چاق هم بود رسیدیم، به دلیل نا آرامی او موفق به گذاشتن علامت نشدیم.
صبح روز بعد همین شتر را همراه با سه تای دیگر به کشتارگاه فرستادیم. آنجا دو تا را کشتند و دو تای دیگر از سلاخ خانه به طرف پنجره پایین خیابان گریختند. سر پنجره یکی از آنها به سمت خیابان نخریسی و دیگری به سوی حرم مطهر حرکت کرد.
حاج سید حسینی یکی از دربانان صحن عتیق میگفت: هنگامی که شتر وارد حرم شد، با قدمهای آهسته گام برداشت. سه دور اطراف سقاخانه چرخید و بعد رفت و به آرامی جلوی پنجره فولاد زانو زد و پس از سر و صدای زیاد چنان اشک ریخت که از یک شتر بعید مینمود.
وقتی همان دربان، شالی سبز بر گردن شتر انداخت و به دنبال خود کشانید، شتر مانند آهویی رام شده با او همراه شد و مردم هم گروه گروه به دنبالش رفتند.
از این قضیه که آگاه شدم شتر را به حال خود رها کردم. دوازده روز گذشت تا این که رئیس تشریفات آن زمان مرا احضار کرد و خواست بداند در مقابل شتر چه تقاضایی دارم. من هم به جای پول یا شتری دیگر، فقط درخواست حکم خدامی حرم مطهر را کردم.
رئیس تشریفات هم تلفنی جریان را برای نایب التولیه بازگو کرد. او هم گفت: ساعت دوازده روز بعد به دفترش بروم. فردای آن روز رأس همان ساعت نزد حسن زاهدی که آن موقع استاندار بود، رفتم و او پس از سؤال و جواب درباره شغل و میزان ارادتم نسبت به ائمه، قول ارائه حکم خدامی را به من داد.
یادم هست آنقدر از این قول او خوشحال شدم که دیگر نفهمیدم پس از آن چه گفت. تشکر کردم و تقاضای خودم را نوشتم و به دفتردار دادم. او با خشونت گفت: چه کسی به تو اجازه داده چنین تقاضایی بنویسی؟ هنگامی که جریان را به او گفتم تقاضایم را داخل کشوی میزش گذاشت و گفت روز بعد مراجعه کنم. فردای آن روز که رفتم با تعجب دیدم برگه او را استاندار امضاء کرده است و نامم نیز در دفتر ثبت شده است. پس از ارائه مدارک به کارگزینی، گفتند: بروم و چهل روز دیگر مراجعه کنم.
خدا میداند در این مدت در دلم چه گذشت. بالاخره پس از پایان چهل روز به اداره آستانه رفتم، آنجا مرا به ارباب ارجاع دادند.
هنگامی که سراغ وی رفتم گفتند: ارباب جلسه دارد. بنابراین مجبور شدم برگردم و داخل ماشین منتظر بمانم. برای گذراندن وقت، رادیو را روشن کردم. یک باره رادیو اعلام کرد به جای زاهدی، ولیان به استانداری منصوب شده است. همان موقع به شدت از اتفاقی که در حال وقوع بود ناامید شدم. با خود تصور کردم حتما استاندار جدید تمام تصمیمات استاندار قدیم را لغو میکند و به هر حال کار را از دست رفته دیدم.
خیلی ناراحت شدم و رفتم سر چهارراه نادری (چهارراه شهدا)، رو به امام رضا علیه السلام ایستادم و گفتم: آقاجان این حکمی بود که شما توسط شتر به من عنایت کردی. اما حالا دارد از دست میرود. خودت دوباره نظری کن تا درست شود. بعد به طرف میدان شهدا، کوچه حسین باشی که مغازه داشتم حرکت کردم. وقتی به مغازه رسیدم، کارگرمان نامهای سربسته به من داد.
پرسیدم: این چیست؟ گفت: از آستانه آوردهاند. نامه را گرفتم، به حرم رفتم و بسیار دعا کردم و سپاس گفتم.
شش ماه از خدامی گذشت که همان مأمور آورنده نامه مرا دید و گفت: حاجی! قدر این حکم را بدان. چون زمانی امضا شد که زاهدی دفتر کارش را ترک کرد تا به تهران برود. حتی رفت و به قصد فرودگاه داخل ماشین هم نشست. اما یک مرتبه پیاده شد، به دفتر کارش برگشت و دو نامه را امضاء کرد که یکی از آنها همین حکم شما بود.
ـ آقای حسین زاده، بالاخره مسؤولان آستان قدس با آن شتر چه کردند؟
او را به مزرعه نمونه آستان قدس بردند و حدود ده سال همانجا از او نگهداری نمودند. بعد هم قرار شد شتر را به طبس ببرند و آنقدر مواظبتش کنند تا به مرگ طبیعی بمیرد. ولی چنان این موضوع روی مردم اثر گذاشت که حتی درباره آن شتر، شعرا از جمله دکتر قاسم رسا و همچنین مداحان، سرودههای زیبایی خواندند.
ـ طی 25 سال خدمتتان آیا تاکنون شاهد کرامات دیگری هم از جانب امام رضا علیه السلام بودهاید؟
بله. البته باید بگویم که هر چه دارم، از عنایات آقا علی ابن موسی الرضا
علیه السلام است و تا کنون هم هر چیزی از ایشان خواستهام اجابت
فرمودهاند. یادم هست یک شب حرم را برای شستشو خلوت کرده بودند. من هم در
امر نظافت شرکت داشتم پس از اتمام کار هنگامی که میخواستم از پایین پای
حضرت خارج شوم رو به ضریح ایستادم و گفتم: یا امام رضا علیه السلام! خودت
میدانی چقدر آرزوی زیارت قبر جدت حضرت امام حسین علیه السلام را دارم.
اکنون که راه بسته است، خودت راه را باز کن و مرا به آرزویم برسان.
بعد هم با همان زبان حال خارج شدم. مدتی گذشت این که مسابقات کشتی آغاز شد و بنده را هم دعوت کردند تا به عنوان داور حضورداشته باشم. پس از آن هم ابلاغ نمودند که برای ادامه مسابقات میتوانید از بین دو کشور ترکیه و عراق یکی را انتخاب کنید. من هم بدون تامل ترکیه را برگزیدم. بعد از گذشت مدت کوتاهی یادم آمد، از امام رضا علیه السلام تقاضای زیارت قبر امام حسین علیه السلام را کردهام. برگشتم و درخواستم را تغییر دادم و گفتم بنویسید من به عراق میروم. بالاخره همان سال موفق شدم به آرزوی دیرینهام برسم و این یکی از بهترین خاطراتم در زمینه برخورداری از عنایات امام رضا علیه السلام بود.
ـ آیا تاکنون خودتان هم وسیلهای برای قبول خواستههای زوار شدهاید؟
یک روز برای صرف غذا به مهمانخانه حضرت رفتم. پیش از خوردن غذا، فکر کردم
بهتر است امروز غذایم را به یکی از زوار بدهم. بنابراین آن را برداشتم و از
مهمانخانه خارج شدم. از زائران زیادی گذشتم و وارد صحن آزادی شدم. کنار
یکی از غرفهها چشمم به مرد جوانی افتاد که همسر و فرزندش را همراهی
میکرد.
جلو رفتم و پس از عرض سلام غذای حضرت را به عنوان تبرک به آنها دادم مرد جوان با تعجب پرسید: حاج آقا! چرا این غذا را به من میدهی؟
گفتم: مگر اشکالی دارد؟ این غذای متبرک حضرت است و من هم نیت کردهام امروز خوراک خودم را به یک زائر بدهم.
مرد گفت: پس بگذارید جریانی را برای شما تعریف کنم.
سالهاست به مشهد مقدس مشرف میشوم و شاهد پذیرایی هزاران زائر در مهمانسرای حضرت هستم. اما متأسفانه تاکنون قسمت خودم و خانوادهام نشده است. به همین خاطر قبل از آمدن شما رو به امام هشتم علیه السلام گفتم: یا امام رضا علیه السلام خودت میدانی سالهاست آرزوی صرف یک لقمه از غذای متبرک شما را دارم. دوست داشتم قدری از این غذا نصیب من و خانوادهام میشد. ولی توفیق حاصل نمیشود. هنوز چند دقیقه بیشتر از تقاضایم نگذشته بود که شما با این غذا نزد ما آمدید. به همین خاطر از کارتان تعجب کردم.
حالا هم واقعا از امام رضا علیه السلام متشکر هستم . از شنیدن حرفهای آن زائر منقلب شدم . رو به امام رئوف ایستادم و او را سپاس گفتم که مرا وسیلهای جهت رفع حاجت یکی از زوارش قرار داد.
- آقای حسین زاده با توجه به این که عده زیادی از مومنان آرزوی
خدمتگزاری حضرت را دارند، شما برای کسانی که توفیق این خدمت را پیدا
میکنند چه توصیهای دارید؟
خیلیها قدر این عمل خود را نمیدانند و بر آن به عنوان انجام یک تکلیف
نگاه میکنند و از معنویت آن زیاد بهرهمند نمیشوند. در حالی که بعضیها
از تهران میآیند و علاوه بر خدمت، از این مکان مقدس بهرهبرداری معنوی هم
میکنند. بنده معتقدم کسی که به اینجا میآید، باید در درجه اول عاشق این
مکان باشد و با امام هشتم علیه السلام ارتباط قلبی برقرار سازد و از ته دل
برای آقا کار کند.
سروده دکتر قاسم رسا را درباره شتر پناهنده:
ساربانی اشتری را صبحگاه / بهر کشتن برد در کشتارگاه
استر از مسلخ چو آهو میگریخت / تا برد بر ضامن آهو پناه
شد هراسان وارد صحن عتیق / ملتجی بر دادرس شد دادخواه
زد چو زانوی ادب را بر زمین / شه بر او افکند از رحمت نگاه
لطف سلطان بین که تا پایان عمر / میچرد در سایه الطاف شاد
باز کن چشم یقین ای کوردل / کز یقین آیی برون از اشتباه
هر که را نور ولایت در دل است / برد سوی کعبه، مقصود راه
کمتر از حیوان نئی ای دردمند / آنچه میخواهی از این درگه بخواه
کعبه دلها بود شمس الشموس / خیره از نور جمالش مهر و ماه
بر فرازد چون رضا (ع) سر از شرف / هر که سایه جبه بر این بارگاه
زندگی نامه شاه چراغ
شناسنامه
نام: احمد
لقب: شاهچراغ، سیدالسادات
کنیه: ابوعبدالله
پدر: امام موسی کاظم علیه السلام
مادر: امّ احمد
تاریخ ولادت: نامشخص
تاریخ شهادت: بین سالهای 203 تا 218 هجری قمری
قاتل: قتلغ خان(حاکم شیراز) به فرمان مأمون عباسی
محل دفن: شیراز
ولادت
تاریخ دقیق تولد حضرت احمد بن موسی شاه چراغ سلام الله علیه مشخص نیست. اخیراً در شورای فرهنگ عمومی استان فارس نامگذاری یک روز به نام بزرگداشت آن حضرت مطرح شد و متولیان امر تصمیم گرفتند که روز تولد آن حضرت را به عنوان مراسم بزرگداشت انتخاب کنند. لذا برای مشخص شدن روز دقیق تولد، مورخان و محققان تحقیقات خود را آغاز کردند. اما پس از بررسی های به عمل آمده کارشناسان به این نتیجه رسیدند که روز تولد حضرت شاه چراغ بدرستی مشخص نیست و در این خصوص نقلهای متفاوتی وجود دارد. از این رو تصمیم بر این شد که در دهه کرامت یعنی حدفاصل تولد حضرت معصومه سلام الله علیها و امام رضا علیه السلام یک روز به عنوان روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی «شاه چراغ» تعیین شود.
پدر و مادر
حضرت سید امیر احمد(ع) ملقب به شاه چراغ و سیدالسادات، فرزند بزرگوار امام موسی کاظم علیه السلام است.
مادر وی، مشهور به «ام احمد»، مادر بعضی از فرزندان حضرت موسی بن جعفر(ع) بوده است.
ایشان داناترین، پرهیزگارترین و گرامی ترین زنان در نزد آن حضرت بودند و حضرت اسرار خود را به وی می گفتند و امانتشان را نزد وی به ودیعه می گذاشتند.
بیعت با علی بن موسی الرضا علیه السلام
چون خبر شهادت حضرت موسی کاظم علیه السلام امام هفتم شیعیان در مدینه شایع شد، مردم به در خانه ام احمد، مادر حضرت شاه چراغ «احمد بن موسی» گرد آمده و حضرت سید میر احمد را با خود به مسجد بردند، زیرا از جلالت قدر و شخصیت بارز و اطلاع بر عبادات و طاعات و نشر شرایع و احکام و ظهور کرامات و بروز خوارق عادات که در آن جناب سراغ داشتند، گمان کردند که پس از وفات پدرش امام موسی بن جعفر علیه السلام امام بحق و خلیفه آن حضرت فرزندش «احمد» است.
به همیت جهت در امر امامت با حضرتش بیعت کردند و او نیز از مردم مدینه بیعت بگرفت، سپس بر منبر بالا رفت، خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت انشاء و قرائت فرمود، آنگاه تمامی حاضرین را مخاطب ساخته و خواست که غائبین را نیز آگاه سازند و فرمود: همچنان که اکنون تمامی شما در بیعت من هستید، من خود در بیعت برادرم علی بن موسی علیه السلام می باشم، بدانید بعد از پدرم برادرم «علی» امام و خلیفه ی بحق و ولی خداست. و از جانب خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم او، بر من و شما فرض و واجب است که امر آن بزرگوار را اطاعت کنیم و به هر چه امر فرماید گردن نهیم.
پس از آن شمه ای از فضایل و جلالت قدر برادرش علی علیه السلام را بیان فرمود، تا آنجا که همه حاضران گفته های آن بزرگوار را اطاعت کردند، ابتدا او بیعت را از مردم برداشت، سپس گروه حاضران در خدمت احمد به در خانه حضرت امام علی بن موسی علیه السلام آمده همگی با آن جناب بر امامت و وصایت و جانشینی امام موسی بن جعفر علیه السلام بیعت نمودند. و حضرت امام رضا علیه السلام درباره برادرش احمد دعا کرد و فرمود: همچنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتی، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد.
سفر به ایران
شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام، پس از حضور با برکت امام هشتم علیه السلام در خراسان برای زیارت چهره تابناک امامت و ولایت از نقاط مختلف، به سوی ایران حرکت می کنند. حضرت احمد بن موسی(ع) نیز در همین سال ها(198-203 ه. ق) با جناب سید امیر محمد عابد و سید علاءالدین حسین(برادران ایشان) و جمع زیادی از برادرزادگان و محبان اهل بیت علیهم السلام، به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام از مدینه حرکت می نمایند تا از طریق شیراز به طوس عزیمت کنند. در بین راه نیز عده کثیری از شیعیان به آنان ملحق می شوند. خبر حرکت چنین قافله بزرگی مأمون خلیفه عباسی را به وحشت انداخت.
سفر به شیراز
در زمانی که حضرت امام علی بن موسی(ع) با ولایتعهدی تحمیلی در «طوس خراسان» بودند، حضرت احمد بن موسی(س) به اتفاق جناب سید محمد عابد و جناب سید علاءالدین حسین برادران خود و جمعی دیگر از برادرزادگان و اقارب و دوستان، به قصد زیارت آن حضرت از حجاز به سمت خراسان حرکت نمود. در بین راه نیز جمع کثیری از شیعیان و علاقه مندان به خاندان رسالت، به سادات معظم ملحق و به اتفاق حرکت نمودند تا جایی که می نویسند: به نزدیک شیراز که رسیدند، تقریباً یک قافله پانزده هزار نفری از زنان و مردان تشکیل شده بود.
خبر حرکت این کاروان را به خلیفه وقت(مأمون) دادند. وی ترسید که اگر چنین جمعیتی از بنی هاشم و دوستداران و فدائیان آن ها به طوس برسند، اسباب تزلزل مقام خلافت گردد. لذا امریّه ای صادر نمود به تمام حکام بلاد که در هر کجا قافله بنی هاشم رسیدند، مانع از حرکت شوید و آن ها را به سمت مدینه برگردانید. به هرکجا این حکم رسید قافله حرکت کرده بود مگر شیراز.
حاکم شیراز مردی به نام «قتلغ خان» بود. وی با چهل هزار لشکر جرّار، در «خان زنیان» در هشت فرسخی شیراز اردو زد و همین که قافله بنی هاشم رسیدند، پیغام داد که حسب الامر خلیفه، آقایان از همین جا باید برگردید. حضرت سید احمد(س) فرمود: «ما قصدی از این مسافرت نداریم، جز دیدار برادر بزرگوارمان». اما لشکر قتلغ خان راه را بستند و جنگ شدید خونینی شروع شد اما لشکر در اثر فشار و شجاعت بنی هاشم پراکنده شدند.
لشکر شکست خورده، تدبیری اندیشیدند. بالای بلندی ها فریاد زدند: «الان خبر رسید که ولیعهد(امام هشتم علیه السلام) وفات کرد»! این خبر مانند برق، ارکان وجود مردمان سست عنصر را تکان داده، از اطراف امام زادگان متفرق شدند. جناب سید احمد(س) شبانه با برادران و اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدند و با لباس مبدّل پراکنده شدند.
شهادت
حضرت احمد بن موسی(س) برای امان از گزند حکومت، به همراه برادر خود مخفیانه به شیراز رهسپار شد. سید احمد در شهر شیراز در منزل یکی از شیعیان در منطقه «سردزک» که مرقد ایشان در این منطقه واقع است، سکنی گزید و در خانه این شخص مخفی گشت و شب و روز را به عبادت می گذرانید.
«قتلغ خان» که جاسوسانی را برای شناسایی و دستگیر نمودن سادات که از مناطق خود فرار نموده بودند قرار داده بود، مکان ایشان را بعد از یک سال یافت و او و همراهانش را محاصره نمودند و نبردی بین آنها و مأموران حکومت در گرفت و سید احمد با شهامت و شجاعت هاشمی خود به دفاع از خود و همراهان خود پرداخت.
هنگامی که «قتلغ» دانست که از طریق ستیز مسلحانه، قدرت از میان بردن آنان را ندارد؛ از طریق خانه همسایه او شدند و از طریق شکافی که در خانه همسایه درست کردند وارد خانه ای که سید أحمد در آن پناه برده بود، شدند و زمانی که او برای استراحت و تجدید قوا، پس از نبردی طولانی به خانه رفته بود، هنگام خروج، با شمشیری بر سر او ضربه ای وارد کردند. سپس به دستور «قتلغ خان» خانه را بر روی آن بدن شریف خراب کردند و زیر آوار باقی گذاردند.
با توجه به تبلیغ گسترده حکومت و مأموران بر علیه تشیع و اهل بیت(ع) تعداد زیادی از مردم که از مخالفین تشیع بودند، حرمت بدن شریف نوه پیامبر را نگاه نداشتند و آن را در زیر آوار نگاه داشته و به خاک نسپردند.
میلاد با سعادت امام رضا(ع) مبارک باد
تعویض پوشش ضریح مطهر امام رضا(ع)


ﭘﻮﺷﺶ ﺿﺮﯾﺢ ﻣﻄهﺮ ﺑﺎرﮔﺎه ﻣﻠﮑﻮﺗﯽ ﺛﺎﻣﻦاﻟﺤﺠﺞ(ع) در اﻋﯿﺎد و شهادتها
ﺗﻌﻮﯾﺾﻣﯽﺷﻮد،
در اﯾﺎم شهادت ﺣﻀﺮات اﺋﻤﻪ ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﻦ(علیهمالسلام)
ﭘﻮشش ﺿﺮﯾﺢ ﻣﺸﮑﯽ و در اﻋﯿﺎد و ﻣﯿﻼد ﺳﺒﺰ رﻧﮓﻣﯽﺷﻮد.
گاهی روپوشی ساده بر ضریح افکنده می شود و گاهی روپوش های گرانبها و
نفیس که به دست هنرمندان با انواع گوهرهای نفسیه مزین شده اند بر ضریح
مبارک گذاشته می شوند. گفتنی
است هزاران سنگ تزیینی، ملیله، نوار تزیینی، نوار پولکی و نوار قیطان
پولکی بر روی پارچه مخمل پرده ضریح حرم امام رضا (ع) به کار رفته است.
این
روزها، این روزهایی که دهه کرامت را از میلاد حضرت معصومه (س) تا میلاد
ثامن الحجج(ع) هر جور که توانستم ودر توانم بود گرامی داشتم
همواره دلخوش بودم به این
که برای کسی قدم بر میدارم که مرهمت اش را از هیچ کس _ حتی هیچ گنه کاری_
دریغ نمی کند؛
برای امام هشتم(ع) کسی که همیشه خوب ترین میزبان است و من با
این حقارت زمینی هرگز نمی توانم لطف او را در اجابت نیازهایم پاسخی در
خور باشم .زیارت می کنم
زیارت نامه می خوانم، میلادش را ضیافت می گیرم
... اما اینها کجا و کرامت ابدی او کجا ؟!
در هیاهوی زائران ، حضور تو آنقدر پر رنگ است که نمی شود
در کنار تو بود و ردی از حضورت را بر بوم خاطرات حک نکرد.
خوب است که تو
هستی و عاشقانه هایمان در کنارت تفسیر می شود.
حالا میلاد تو است و ما
مشتاقیم به دستی که تو از سر کَرَم و کرامت بر سرمان می کشی
و ما یادمان می
ماند که بهشت همینجاست، همینجایی که تو تسلی میدهی،آرامش می بخشی
و اجابت
میکنی.
السلام و علیک یا غریب الغربا...
از اینکه در این ده روز هرروز پست امام رضایی گذاشتم وگاها باعث یکنواختی وبلاگم
شدم عذر میخواهم
هدف این بود که دوستانی که از راه دور مشتاق زیارت هستند در حال وهوای حرم قرار
بگیرند ویک سلام مخلصانه از راه دور به ولی نعمتمان اهدا کنند
التماس دعای مخصوص
میلاد رضای خدا مبارک
رضاجان عمریست که گوشه نشین محبتم
میلاد رضای خدا مبارک باد
طبقه بندی موضوعی
- مراسمات مسجد (۵۶)
- مراسمات کانون (۴۰)
- اخبار، اطلاعیه ها (۶۲)
- آرشیو صداها (۰)
- آرشیو ویدئوها (۰)
- سایر مطالب (۳)
- دفاع مقدس (۱)
- موضوعات روز (۲)
- دفاع از حرم (۰)
- احادیث (۲)
- اذان (۰)
- قرآن (۱)
- دانلود تلاوت قرآن کریم (۰)
- دانلود صدای مرحوم حاج محمدرضا آغاسی (۰)
بایگانی
- اسفند ۱۳۹۵ (۲)
- دی ۱۳۹۵ (۱)
- آذر ۱۳۹۵ (۲)
- آبان ۱۳۹۵ (۳)
- مهر ۱۳۹۵ (۶)
- شهریور ۱۳۹۵ (۱۵)
- مرداد ۱۳۹۵ (۹)
- تیر ۱۳۹۵ (۲۶)
- خرداد ۱۳۹۵ (۲۶)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۲۱)
- دی ۱۳۹۴ (۳)
- آذر ۱۳۹۴ (۵)
- آبان ۱۳۹۴ (۱۲)
- مهر ۱۳۹۴ (۱۰)
- شهریور ۱۳۹۴ (۱۶)
- مرداد ۱۳۹۴ (۵)
- تیر ۱۳۹۴ (۲۳)
- خرداد ۱۳۹۴ (۲۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۲۸)
- فروردين ۱۳۹۴ (۱۲)
- اسفند ۱۳۹۳ (۱۵)
- بهمن ۱۳۹۳ (۱)
کلمات کلیدی
آخرين مطالب
-
-
کانون رهروان شهداء مسجد جامع سرمست کانون برتر 95
سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۵ -
مراسم در گذشت ایت الله رفسنجانی در مسجد جامع سرمست
جمعه ۲۴ دی ۱۳۹۵ -
علت نامگذاری هفته وحدت
جمعه ۲۶ آذر ۱۳۹۵ -
شهادت
پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ -
« چگونگی خواندن نماز وحشت »
سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵ -
دستور آسان خواندن نماز شب
سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵ -
13 آبان تاریخ 3 واقعه بزرگ در ایران
سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵ -
عاشورا در شهرسرمست
جمعه ۳۰ مهر ۱۳۹۵ -
مراسم تاسوعا 95در شهر سرمست
سه شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۵
محبوب ترين ها
-
۱۳۱۴ -
۱۱۵۲ -
۱۱۶۱ -
۹۴۵ -
۸۳۸ -
۷۲۴ -
۷۳۹ -
۸۱۲ -
۷۱۵ -
۶۱۱