۲۶۴ مطلب توسط «حمیدرضا شیرمحمدی» ثبت شده است
روایت خادمان حرم قدس رضوی از معجزات امام رضا(ع)
چرا قبر امام رضا(ع) درجوارقبرهارون الرشید است؟
قبور بهترین وشرترین انسانها درکنارهم
چرا امام رضا علیه السلام در کنار قبر هارون دفن شده است؟
هارون الرشید در سال 193هـ ق زمانی که به طوس می رسد، فوت می کند.
بدن او را در یکی از تالارهای باغ منسوب به حمید بن قحطبه در سناباد دفن می نمایند و مدفن او به بقعه هارونی معروف می شود.
پس از طی 10 سال از این واقعه، در سال 203هـ ق پیکر مطهر حضرت امام رضا علیه السلام را نیز به دستور مامون، در این مکان دفن می نماید.
امام پیشتر به محل دفن خود اشاره کرده بود که « با سم کشته می شوم و در کنار هارون دفن خواهم شد»
همچنین حضرت رضا (علیه السلام) در مسیر عزیمت به مرو، هنگامی که در سناباد، داخل خانه حمید بن قحطبه شد و نزد هارون الرشید رفت با دست مبارک خطی به یک طرف قبر کشید و فرمود: این موضع تربت من است و من در اینجا مدفون خواهم شد و به زودی حق تعالی این مکان را محل تردد شیعیان و دوستان من قرار می دهد. به خدا سوگند اگر شیعه ای مرا زیارت کند و بر من درود فرستد شفاعت ما اهل بیت و غفران و رحمت خداوند بر او واجب شود.
امام خود چنین فرموده بود؛
یدفننی فی ذار مضیقه و بلاد غربه مرا در خانه دلتنگی و سرزمین غربت به خاک می سپارند.
همجواری با هارون را در این دو بیت از شعر دعبل خزاعی می توان به نظاره نشست؛ شعری که در کاشی ها معرق بالاسر حرم امام نقش بسته است:
قبران فی طوس خیرالناس کلهم/و قبر شرهم هذا من العبر
ما ینفع الرجس من قرب الزکی و ما/علی الزکی بقرب الرجس من ضرر
دو قبر در طوس کنار یکدیگرند؛ یکی قبر بهترین انسان ها و دیگری گور بدترین آنها و این از عبرت های روزگار است.
نه هم جواری پلید با پاک به او سودی دهد و نه نزدیک بودن انسان پاک با پلید به او زیانی رساند.
منبع:سایت آستان قدس
*****
اینطوری هم معنی کرده اند/این شعررا
قبران فی طوس خیر الناس کلهم *** و قبر شرهم هذا من العبر
دو تا قبر در طوس، در یک جا، بدترین خلق خدا و بهترین خلق خدا، و این عبرت است.
ما ینفع الرجس من قرب الزکی و لا *** علی الزکی بقرب الرجس من ضرر
آیا آن پلید هیچ سودی از این پاک می برد؟ آیا به دامن این پاک از پلیدی آن پلید گردی می نشیند؟
ابدا. معلوم است که از این شعر آتش می بارد.
***
در دوران خلافت عباسی نیشابور مرکز خراسان بوده، خراسان به اصطلاح جنوبی یا خراسان مرکزی نه خراسان شمالی (شهرهای ماوراء النهر)، و مثل بلخ و بخارا و مرو هم البته شهرهای بزرگی بوده ولی در این قسمت خراسان فعلی مرکز نیشابور بوده است.
طوس که همین شهر طوسی است که در چهار فرسخی غرب مشهد است و قبر فردوسی هم آنجاست. دهی، قصبه ای یا شهرکی بوده است و این محل فعلی مشهد اساسا شهر نبوده، دو تا ده کوچک بود: ده " سناباد " که همان جایی است که حضرت در آنجا مدفون هستند و ده " نوغان " که الان هم " محله نوغان " در پایین خیابان مشهد معروف است.
خصوصیت تاریخی ای که اینجا داشت فقط این بود که هارون در
سفر خراسانش به همین جا که رسید مریض شد و نتوانست حرکت کند، بعد مرضش
دوام پیدا کرد و همانجا مرد و در همین سناباد دفنش کردند. می دانیم در همین
محل حرم حضرت، در پایین پای حضرت و در واقع در وسط گنبد، هارون مدفون است و
این محوطه و چهار دیواری را به اعتبار قبر هارون طرح و هارون را در وسط
خاک کرده بودند یعنی اگر وسط زیر گنبد را (در نظر) بگیریم که قسمت پایین
پای حضرت می شود آن مقبره هارون است.
علت اینکه قبر امام رضا علیه السلام در وسط قرار نگرفته و جای " بالا سر " تنگ است همین است. آن وسط، قبر هارون بود و مأمون خیلی دلش می خواست که حضرت رضا را
در پایین پای پدرش هارون دفن کنند که آنجا طبق آنچه در احادیث آمده
جریانهای خارق العاده ای رخ داد که بعد اجبارا آمدند و حضرت را در بالای سر
هارون دفن کردند. اسم این بقعه هم " بقعه هارونیه " بود.
منبع:کتابخانه ظهور
قصه شتری که به حرم امام رضا(ع) پناه آورد
تبیان - شاید چندین مرتبه از زبان ریش سفیدان اطرافتان، قصه شتری را شنیده باشید که از دست سلاخان گریخت و به حرم امام هشتم علیه السلام پناه آورد و پای پنجره فولاد گریست. حاج نصر الله حسین زاده...
تبیان - شاید چندین مرتبه از زبان ریش سفیدان اطرافتان، قصه شتری را شنیده باشید که از دست سلاخان گریخت و به حرم امام هشتم علیه السلام پناه آورد و پای پنجره فولاد گریست.
حاج نصر الله حسین زاده صاحب همان شتر است که اینک دربان کشیک پنجم آستان قدس رضوی میباشد. خاطرات ایشان از ماجرای آن شتر پناهنده و چند و چون پس از آن بدین شرح است:
از قهرمانان و پیش کسوتان ورزشی کشتی هستم که شغل اصلیام دامپروری است. 26 سال پیش دوازده شتر را که از کشور افغانستان به ایران آورده بودند، برای کشتارگاه خریداری کرده همان روز با چند تن دیگر شروع کردیم به علامت گذاری روی شترها، اما وقتی به آخرین آنها که بسیار فربه و چاق هم بود رسیدیم، به دلیل نا آرامی او موفق به گذاشتن علامت نشدیم.
صبح روز بعد همین شتر را همراه با سه تای دیگر به کشتارگاه فرستادیم. آنجا دو تا را کشتند و دو تای دیگر از سلاخ خانه به طرف پنجره پایین خیابان گریختند. سر پنجره یکی از آنها به سمت خیابان نخریسی و دیگری به سوی حرم مطهر حرکت کرد.
حاج سید حسینی یکی از دربانان صحن عتیق میگفت: هنگامی که شتر وارد حرم شد، با قدمهای آهسته گام برداشت. سه دور اطراف سقاخانه چرخید و بعد رفت و به آرامی جلوی پنجره فولاد زانو زد و پس از سر و صدای زیاد چنان اشک ریخت که از یک شتر بعید مینمود.
وقتی همان دربان، شالی سبز بر گردن شتر انداخت و به دنبال خود کشانید، شتر مانند آهویی رام شده با او همراه شد و مردم هم گروه گروه به دنبالش رفتند.
از این قضیه که آگاه شدم شتر را به حال خود رها کردم. دوازده روز گذشت تا این که رئیس تشریفات آن زمان مرا احضار کرد و خواست بداند در مقابل شتر چه تقاضایی دارم. من هم به جای پول یا شتری دیگر، فقط درخواست حکم خدامی حرم مطهر را کردم.
رئیس تشریفات هم تلفنی جریان را برای نایب التولیه بازگو کرد. او هم گفت: ساعت دوازده روز بعد به دفترش بروم. فردای آن روز رأس همان ساعت نزد حسن زاهدی که آن موقع استاندار بود، رفتم و او پس از سؤال و جواب درباره شغل و میزان ارادتم نسبت به ائمه، قول ارائه حکم خدامی را به من داد.
یادم هست آنقدر از این قول او خوشحال شدم که دیگر نفهمیدم پس از آن چه گفت. تشکر کردم و تقاضای خودم را نوشتم و به دفتردار دادم. او با خشونت گفت: چه کسی به تو اجازه داده چنین تقاضایی بنویسی؟ هنگامی که جریان را به او گفتم تقاضایم را داخل کشوی میزش گذاشت و گفت روز بعد مراجعه کنم. فردای آن روز که رفتم با تعجب دیدم برگه او را استاندار امضاء کرده است و نامم نیز در دفتر ثبت شده است. پس از ارائه مدارک به کارگزینی، گفتند: بروم و چهل روز دیگر مراجعه کنم.
خدا میداند در این مدت در دلم چه گذشت. بالاخره پس از پایان چهل روز به اداره آستانه رفتم، آنجا مرا به ارباب ارجاع دادند.
هنگامی که سراغ وی رفتم گفتند: ارباب جلسه دارد. بنابراین مجبور شدم برگردم و داخل ماشین منتظر بمانم. برای گذراندن وقت، رادیو را روشن کردم. یک باره رادیو اعلام کرد به جای زاهدی، ولیان به استانداری منصوب شده است. همان موقع به شدت از اتفاقی که در حال وقوع بود ناامید شدم. با خود تصور کردم حتما استاندار جدید تمام تصمیمات استاندار قدیم را لغو میکند و به هر حال کار را از دست رفته دیدم.
خیلی ناراحت شدم و رفتم سر چهارراه نادری (چهارراه شهدا)، رو به امام رضا علیه السلام ایستادم و گفتم: آقاجان این حکمی بود که شما توسط شتر به من عنایت کردی. اما حالا دارد از دست میرود. خودت دوباره نظری کن تا درست شود. بعد به طرف میدان شهدا، کوچه حسین باشی که مغازه داشتم حرکت کردم. وقتی به مغازه رسیدم، کارگرمان نامهای سربسته به من داد.
پرسیدم: این چیست؟ گفت: از آستانه آوردهاند. نامه را گرفتم، به حرم رفتم و بسیار دعا کردم و سپاس گفتم.
شش ماه از خدامی گذشت که همان مأمور آورنده نامه مرا دید و گفت: حاجی! قدر این حکم را بدان. چون زمانی امضا شد که زاهدی دفتر کارش را ترک کرد تا به تهران برود. حتی رفت و به قصد فرودگاه داخل ماشین هم نشست. اما یک مرتبه پیاده شد، به دفتر کارش برگشت و دو نامه را امضاء کرد که یکی از آنها همین حکم شما بود.
ـ آقای حسین زاده، بالاخره مسؤولان آستان قدس با آن شتر چه کردند؟
او را به مزرعه نمونه آستان قدس بردند و حدود ده سال همانجا از او نگهداری نمودند. بعد هم قرار شد شتر را به طبس ببرند و آنقدر مواظبتش کنند تا به مرگ طبیعی بمیرد. ولی چنان این موضوع روی مردم اثر گذاشت که حتی درباره آن شتر، شعرا از جمله دکتر قاسم رسا و همچنین مداحان، سرودههای زیبایی خواندند.
ـ طی 25 سال خدمتتان آیا تاکنون شاهد کرامات دیگری هم از جانب امام رضا علیه السلام بودهاید؟
بله. البته باید بگویم که هر چه دارم، از عنایات آقا علی ابن موسی الرضا
علیه السلام است و تا کنون هم هر چیزی از ایشان خواستهام اجابت
فرمودهاند. یادم هست یک شب حرم را برای شستشو خلوت کرده بودند. من هم در
امر نظافت شرکت داشتم پس از اتمام کار هنگامی که میخواستم از پایین پای
حضرت خارج شوم رو به ضریح ایستادم و گفتم: یا امام رضا علیه السلام! خودت
میدانی چقدر آرزوی زیارت قبر جدت حضرت امام حسین علیه السلام را دارم.
اکنون که راه بسته است، خودت راه را باز کن و مرا به آرزویم برسان.
بعد هم با همان زبان حال خارج شدم. مدتی گذشت این که مسابقات کشتی آغاز شد و بنده را هم دعوت کردند تا به عنوان داور حضورداشته باشم. پس از آن هم ابلاغ نمودند که برای ادامه مسابقات میتوانید از بین دو کشور ترکیه و عراق یکی را انتخاب کنید. من هم بدون تامل ترکیه را برگزیدم. بعد از گذشت مدت کوتاهی یادم آمد، از امام رضا علیه السلام تقاضای زیارت قبر امام حسین علیه السلام را کردهام. برگشتم و درخواستم را تغییر دادم و گفتم بنویسید من به عراق میروم. بالاخره همان سال موفق شدم به آرزوی دیرینهام برسم و این یکی از بهترین خاطراتم در زمینه برخورداری از عنایات امام رضا علیه السلام بود.
ـ آیا تاکنون خودتان هم وسیلهای برای قبول خواستههای زوار شدهاید؟
یک روز برای صرف غذا به مهمانخانه حضرت رفتم. پیش از خوردن غذا، فکر کردم
بهتر است امروز غذایم را به یکی از زوار بدهم. بنابراین آن را برداشتم و از
مهمانخانه خارج شدم. از زائران زیادی گذشتم و وارد صحن آزادی شدم. کنار
یکی از غرفهها چشمم به مرد جوانی افتاد که همسر و فرزندش را همراهی
میکرد.
جلو رفتم و پس از عرض سلام غذای حضرت را به عنوان تبرک به آنها دادم مرد جوان با تعجب پرسید: حاج آقا! چرا این غذا را به من میدهی؟
گفتم: مگر اشکالی دارد؟ این غذای متبرک حضرت است و من هم نیت کردهام امروز خوراک خودم را به یک زائر بدهم.
مرد گفت: پس بگذارید جریانی را برای شما تعریف کنم.
سالهاست به مشهد مقدس مشرف میشوم و شاهد پذیرایی هزاران زائر در مهمانسرای حضرت هستم. اما متأسفانه تاکنون قسمت خودم و خانوادهام نشده است. به همین خاطر قبل از آمدن شما رو به امام هشتم علیه السلام گفتم: یا امام رضا علیه السلام خودت میدانی سالهاست آرزوی صرف یک لقمه از غذای متبرک شما را دارم. دوست داشتم قدری از این غذا نصیب من و خانوادهام میشد. ولی توفیق حاصل نمیشود. هنوز چند دقیقه بیشتر از تقاضایم نگذشته بود که شما با این غذا نزد ما آمدید. به همین خاطر از کارتان تعجب کردم.
حالا هم واقعا از امام رضا علیه السلام متشکر هستم . از شنیدن حرفهای آن زائر منقلب شدم . رو به امام رئوف ایستادم و او را سپاس گفتم که مرا وسیلهای جهت رفع حاجت یکی از زوارش قرار داد.
- آقای حسین زاده با توجه به این که عده زیادی از مومنان آرزوی
خدمتگزاری حضرت را دارند، شما برای کسانی که توفیق این خدمت را پیدا
میکنند چه توصیهای دارید؟
خیلیها قدر این عمل خود را نمیدانند و بر آن به عنوان انجام یک تکلیف
نگاه میکنند و از معنویت آن زیاد بهرهمند نمیشوند. در حالی که بعضیها
از تهران میآیند و علاوه بر خدمت، از این مکان مقدس بهرهبرداری معنوی هم
میکنند. بنده معتقدم کسی که به اینجا میآید، باید در درجه اول عاشق این
مکان باشد و با امام هشتم علیه السلام ارتباط قلبی برقرار سازد و از ته دل
برای آقا کار کند.
سروده دکتر قاسم رسا را درباره شتر پناهنده:
ساربانی اشتری را صبحگاه / بهر کشتن برد در کشتارگاه
استر از مسلخ چو آهو میگریخت / تا برد بر ضامن آهو پناه
شد هراسان وارد صحن عتیق / ملتجی بر دادرس شد دادخواه
زد چو زانوی ادب را بر زمین / شه بر او افکند از رحمت نگاه
لطف سلطان بین که تا پایان عمر / میچرد در سایه الطاف شاد
باز کن چشم یقین ای کوردل / کز یقین آیی برون از اشتباه
هر که را نور ولایت در دل است / برد سوی کعبه، مقصود راه
کمتر از حیوان نئی ای دردمند / آنچه میخواهی از این درگه بخواه
کعبه دلها بود شمس الشموس / خیره از نور جمالش مهر و ماه
بر فرازد چون رضا (ع) سر از شرف / هر که سایه جبه بر این بارگاه
زندگی نامه شاه چراغ
شناسنامه
نام: احمد
لقب: شاهچراغ، سیدالسادات
کنیه: ابوعبدالله
پدر: امام موسی کاظم علیه السلام
مادر: امّ احمد
تاریخ ولادت: نامشخص
تاریخ شهادت: بین سالهای 203 تا 218 هجری قمری
قاتل: قتلغ خان(حاکم شیراز) به فرمان مأمون عباسی
محل دفن: شیراز
ولادت
تاریخ دقیق تولد حضرت احمد بن موسی شاه چراغ سلام الله علیه مشخص نیست. اخیراً در شورای فرهنگ عمومی استان فارس نامگذاری یک روز به نام بزرگداشت آن حضرت مطرح شد و متولیان امر تصمیم گرفتند که روز تولد آن حضرت را به عنوان مراسم بزرگداشت انتخاب کنند. لذا برای مشخص شدن روز دقیق تولد، مورخان و محققان تحقیقات خود را آغاز کردند. اما پس از بررسی های به عمل آمده کارشناسان به این نتیجه رسیدند که روز تولد حضرت شاه چراغ بدرستی مشخص نیست و در این خصوص نقلهای متفاوتی وجود دارد. از این رو تصمیم بر این شد که در دهه کرامت یعنی حدفاصل تولد حضرت معصومه سلام الله علیها و امام رضا علیه السلام یک روز به عنوان روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی «شاه چراغ» تعیین شود.
پدر و مادر
حضرت سید امیر احمد(ع) ملقب به شاه چراغ و سیدالسادات، فرزند بزرگوار امام موسی کاظم علیه السلام است.
مادر وی، مشهور به «ام احمد»، مادر بعضی از فرزندان حضرت موسی بن جعفر(ع) بوده است.
ایشان داناترین، پرهیزگارترین و گرامی ترین زنان در نزد آن حضرت بودند و حضرت اسرار خود را به وی می گفتند و امانتشان را نزد وی به ودیعه می گذاشتند.
بیعت با علی بن موسی الرضا علیه السلام
چون خبر شهادت حضرت موسی کاظم علیه السلام امام هفتم شیعیان در مدینه شایع شد، مردم به در خانه ام احمد، مادر حضرت شاه چراغ «احمد بن موسی» گرد آمده و حضرت سید میر احمد را با خود به مسجد بردند، زیرا از جلالت قدر و شخصیت بارز و اطلاع بر عبادات و طاعات و نشر شرایع و احکام و ظهور کرامات و بروز خوارق عادات که در آن جناب سراغ داشتند، گمان کردند که پس از وفات پدرش امام موسی بن جعفر علیه السلام امام بحق و خلیفه آن حضرت فرزندش «احمد» است.
به همیت جهت در امر امامت با حضرتش بیعت کردند و او نیز از مردم مدینه بیعت بگرفت، سپس بر منبر بالا رفت، خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت انشاء و قرائت فرمود، آنگاه تمامی حاضرین را مخاطب ساخته و خواست که غائبین را نیز آگاه سازند و فرمود: همچنان که اکنون تمامی شما در بیعت من هستید، من خود در بیعت برادرم علی بن موسی علیه السلام می باشم، بدانید بعد از پدرم برادرم «علی» امام و خلیفه ی بحق و ولی خداست. و از جانب خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم او، بر من و شما فرض و واجب است که امر آن بزرگوار را اطاعت کنیم و به هر چه امر فرماید گردن نهیم.
پس از آن شمه ای از فضایل و جلالت قدر برادرش علی علیه السلام را بیان فرمود، تا آنجا که همه حاضران گفته های آن بزرگوار را اطاعت کردند، ابتدا او بیعت را از مردم برداشت، سپس گروه حاضران در خدمت احمد به در خانه حضرت امام علی بن موسی علیه السلام آمده همگی با آن جناب بر امامت و وصایت و جانشینی امام موسی بن جعفر علیه السلام بیعت نمودند. و حضرت امام رضا علیه السلام درباره برادرش احمد دعا کرد و فرمود: همچنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتی، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد.
سفر به ایران
شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام، پس از حضور با برکت امام هشتم علیه السلام در خراسان برای زیارت چهره تابناک امامت و ولایت از نقاط مختلف، به سوی ایران حرکت می کنند. حضرت احمد بن موسی(ع) نیز در همین سال ها(198-203 ه. ق) با جناب سید امیر محمد عابد و سید علاءالدین حسین(برادران ایشان) و جمع زیادی از برادرزادگان و محبان اهل بیت علیهم السلام، به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام از مدینه حرکت می نمایند تا از طریق شیراز به طوس عزیمت کنند. در بین راه نیز عده کثیری از شیعیان به آنان ملحق می شوند. خبر حرکت چنین قافله بزرگی مأمون خلیفه عباسی را به وحشت انداخت.
سفر به شیراز
در زمانی که حضرت امام علی بن موسی(ع) با ولایتعهدی تحمیلی در «طوس خراسان» بودند، حضرت احمد بن موسی(س) به اتفاق جناب سید محمد عابد و جناب سید علاءالدین حسین برادران خود و جمعی دیگر از برادرزادگان و اقارب و دوستان، به قصد زیارت آن حضرت از حجاز به سمت خراسان حرکت نمود. در بین راه نیز جمع کثیری از شیعیان و علاقه مندان به خاندان رسالت، به سادات معظم ملحق و به اتفاق حرکت نمودند تا جایی که می نویسند: به نزدیک شیراز که رسیدند، تقریباً یک قافله پانزده هزار نفری از زنان و مردان تشکیل شده بود.
خبر حرکت این کاروان را به خلیفه وقت(مأمون) دادند. وی ترسید که اگر چنین جمعیتی از بنی هاشم و دوستداران و فدائیان آن ها به طوس برسند، اسباب تزلزل مقام خلافت گردد. لذا امریّه ای صادر نمود به تمام حکام بلاد که در هر کجا قافله بنی هاشم رسیدند، مانع از حرکت شوید و آن ها را به سمت مدینه برگردانید. به هرکجا این حکم رسید قافله حرکت کرده بود مگر شیراز.
حاکم شیراز مردی به نام «قتلغ خان» بود. وی با چهل هزار لشکر جرّار، در «خان زنیان» در هشت فرسخی شیراز اردو زد و همین که قافله بنی هاشم رسیدند، پیغام داد که حسب الامر خلیفه، آقایان از همین جا باید برگردید. حضرت سید احمد(س) فرمود: «ما قصدی از این مسافرت نداریم، جز دیدار برادر بزرگوارمان». اما لشکر قتلغ خان راه را بستند و جنگ شدید خونینی شروع شد اما لشکر در اثر فشار و شجاعت بنی هاشم پراکنده شدند.
لشکر شکست خورده، تدبیری اندیشیدند. بالای بلندی ها فریاد زدند: «الان خبر رسید که ولیعهد(امام هشتم علیه السلام) وفات کرد»! این خبر مانند برق، ارکان وجود مردمان سست عنصر را تکان داده، از اطراف امام زادگان متفرق شدند. جناب سید احمد(س) شبانه با برادران و اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدند و با لباس مبدّل پراکنده شدند.
شهادت
حضرت احمد بن موسی(س) برای امان از گزند حکومت، به همراه برادر خود مخفیانه به شیراز رهسپار شد. سید احمد در شهر شیراز در منزل یکی از شیعیان در منطقه «سردزک» که مرقد ایشان در این منطقه واقع است، سکنی گزید و در خانه این شخص مخفی گشت و شب و روز را به عبادت می گذرانید.
«قتلغ خان» که جاسوسانی را برای شناسایی و دستگیر نمودن سادات که از مناطق خود فرار نموده بودند قرار داده بود، مکان ایشان را بعد از یک سال یافت و او و همراهانش را محاصره نمودند و نبردی بین آنها و مأموران حکومت در گرفت و سید احمد با شهامت و شجاعت هاشمی خود به دفاع از خود و همراهان خود پرداخت.
هنگامی که «قتلغ» دانست که از طریق ستیز مسلحانه، قدرت از میان بردن آنان را ندارد؛ از طریق خانه همسایه او شدند و از طریق شکافی که در خانه همسایه درست کردند وارد خانه ای که سید أحمد در آن پناه برده بود، شدند و زمانی که او برای استراحت و تجدید قوا، پس از نبردی طولانی به خانه رفته بود، هنگام خروج، با شمشیری بر سر او ضربه ای وارد کردند. سپس به دستور «قتلغ خان» خانه را بر روی آن بدن شریف خراب کردند و زیر آوار باقی گذاردند.
با توجه به تبلیغ گسترده حکومت و مأموران بر علیه تشیع و اهل بیت(ع) تعداد زیادی از مردم که از مخالفین تشیع بودند، حرمت بدن شریف نوه پیامبر را نگاه نداشتند و آن را در زیر آوار نگاه داشته و به خاک نسپردند.
زیارت عاشورا در مسجد جامع سرمست گواور
جشن میلاد امام رضا(ع) در مسجد جامع شهر سرمست گواور
میلاد با سعادت امام رضا(ع) مبارک باد
تعویض پوشش ضریح مطهر امام رضا(ع)
ﭘﻮﺷﺶ ﺿﺮﯾﺢ ﻣﻄهﺮ ﺑﺎرﮔﺎه ﻣﻠﮑﻮﺗﯽ ﺛﺎﻣﻦاﻟﺤﺠﺞ(ع) در اﻋﯿﺎد و شهادتها
ﺗﻌﻮﯾﺾﻣﯽﺷﻮد،
در اﯾﺎم شهادت ﺣﻀﺮات اﺋﻤﻪ ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﻦ(علیهمالسلام)
ﭘﻮشش ﺿﺮﯾﺢ ﻣﺸﮑﯽ و در اﻋﯿﺎد و ﻣﯿﻼد ﺳﺒﺰ رﻧﮓﻣﯽﺷﻮد.
گاهی روپوشی ساده بر ضریح افکنده می شود و گاهی روپوش های گرانبها و
نفیس که به دست هنرمندان با انواع گوهرهای نفسیه مزین شده اند بر ضریح
مبارک گذاشته می شوند. گفتنی
است هزاران سنگ تزیینی، ملیله، نوار تزیینی، نوار پولکی و نوار قیطان
پولکی بر روی پارچه مخمل پرده ضریح حرم امام رضا (ع) به کار رفته است.
این
روزها، این روزهایی که دهه کرامت را از میلاد حضرت معصومه (س) تا میلاد
ثامن الحجج(ع) هر جور که توانستم ودر توانم بود گرامی داشتم
همواره دلخوش بودم به این
که برای کسی قدم بر میدارم که مرهمت اش را از هیچ کس _ حتی هیچ گنه کاری_
دریغ نمی کند؛
برای امام هشتم(ع) کسی که همیشه خوب ترین میزبان است و من با
این حقارت زمینی هرگز نمی توانم لطف او را در اجابت نیازهایم پاسخی در
خور باشم .زیارت می کنم
زیارت نامه می خوانم، میلادش را ضیافت می گیرم
... اما اینها کجا و کرامت ابدی او کجا ؟!
در هیاهوی زائران ، حضور تو آنقدر پر رنگ است که نمی شود
در کنار تو بود و ردی از حضورت را بر بوم خاطرات حک نکرد.
خوب است که تو
هستی و عاشقانه هایمان در کنارت تفسیر می شود.
حالا میلاد تو است و ما
مشتاقیم به دستی که تو از سر کَرَم و کرامت بر سرمان می کشی
و ما یادمان می
ماند که بهشت همینجاست، همینجایی که تو تسلی میدهی،آرامش می بخشی
و اجابت
میکنی.
السلام و علیک یا غریب الغربا...
از اینکه در این ده روز هرروز پست امام رضایی گذاشتم وگاها باعث یکنواختی وبلاگم
شدم عذر میخواهم
هدف این بود که دوستانی که از راه دور مشتاق زیارت هستند در حال وهوای حرم قرار
بگیرند ویک سلام مخلصانه از راه دور به ولی نعمتمان اهدا کنند
التماس دعای مخصوص
میلاد رضای خدا مبارک
رضاجان عمریست که گوشه نشین محبتم
میلاد رضای خدا مبارک باد
فرا رسیدن دهه کرامت از حضرت معصومه تا حضرت رضا(ع) مبارک باد
ولادت باسعادت کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیهاو برادر گرامیشان و آغاز دهه مبارک و میمون کرامت بر همگان مبارک باد.
دهه کرامت،دهه اول ماه ذیالعقده است و آغازش با ولادت حضرت معصومه(علیهالسلام) و پایانش با ولادت حضرت ابوالحسن علی بن موسیالرضا(علیه السلام) میباشد.این دهه یادآور بسیاری از مطالب عالی و مفاهیم بلند و سازنده و ارزشمند است. دهه کرامت یادآور لطیفترین علائق و مهر و وفاهای کمنظیر یک خواهر نسبت به مقام شامخ و معنوی برادر است.
مهر و وفایی که خواهر مهربان و دلداده را به هجرت وادار نموده و غربت و بیماری و مرگ در فصل جوانی را برای او آسان کرده است.
مهربانی که جز در مورد امام حسین و حضرت زینب (علیهماالسلام) سابقه ندارد.
دهه کرامت تداعی کننده عزم و قاطعیت و اراده آهنین زنان بزرگ و بانوان و الامقام و گرانقدر جهان میباشد.
تمام مفاهیم سازندهای که ما در فرهنگ اسلامی داریم در این دهه تداعی میشوند چرا که حرم حضرت معصومه و امام رضا (علیهماالسلام) کانون دعا و قرآن و نیایش و ... است.
دهه کرامت یادآور تحول آفرینی بانوان آسمانی است و این که میتوانند رهبری دلهای صدها میلیون مسلمان را در طی اعصار عهدهدار بشوند.
دهه کرامت یادآور زهرا و زینب (علیهماالسلام) است.
تمام مفاهیم سازندهای که ما در فرهنگ اسلامی داریم در این دهه تداعی میشوند چرا که حرم حضرت معصومه و امام رضا (علیهماالسلام) کانون دعا و قرآن و نیایش و ... است.
دهه کرامت یادآور تمام خوبیهاست. و یادآور جمال انسانی است.
اکنون اطلاعاتمان را در باره ی این بزرگواران بالا می بریم
امام صادق(ع)پیش از ولادت کریمه آل محمد(ص) فرمود:
خدا را حرمى است و آن مکه است،امیرمؤمنان را حرمى است و آن کوفه است،و ما اهل بیت را حرمى است و آن قم است.بزودى بانویى به نام فاطمه از تبار من در آن جا دفن شود که هر کس به زیارتش بشتابد،بهشت بر او واجب مى گردد.
بارگاه حضرت معصومه(س) تجلیگاه حضرت زهرا(س)
بر اساس رویاى صادقهاى که مرحوم آیت الله مرعشى نجفى(ره) از پدر بزرگوارش مرحوم حاج سیدمحمود مرعشى (متوفاى 1338 ه .)نقل مىکردند، قبر شریف حضرت معصومه(س)جلوهگاه قبر گم شده مادر بزرگوارش حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها مىباشد.آن مرحوم در صدد بود که به هر وسیلهاى که ممکن باشد، محل دفنحضرت زهرا سلام الله علیها را به دست آورد، به این منظور ختم مجربى را آغاز مىکند و چهل شب آن را ادامه مىدهد، تا درشب چهلم به خدمتحضرت باقر و یا حضرت صادق(علیهماالسلام)شرفیاب مىشود، امام(ع) به ایشان مىفرماید: «علیک بکریمه اهل البیت» «به دامن کریمه اهلبیت پناه ببرید.» عرض مىکند: بلى من هم این ختم را براى این منظور گرفتهام که قبر شریف بىبى را دقیقا بدانم و به زیارتش بروم.
امام(ع) فرمود: منظور من قبر شریف حضرت معصومه در قم مىباشد.سپس ادامه داد: براى مصالحى خداوند اراده فرموده که محل دفن حضرت فاطمهسلام الله علیها همواره مخفى بماند و لذا قبر حضرت معصومه را تجلیگاه قبر آن حضرت قرار داده است.هر جلال و جبروتى که براى قبر شریف حضرت زهرا مقدر بود خداوند متعال همان جلال و جبروترا بر قبر مطهر حضرت معصومه(س) قرار داده است.
تنها خواهر امام هشتم
نجمه خاتون همسرگرامى امام کاظم(ع) تنها دو فرزند در دامانخود پرورش داد و آنها عبارتند از:
1- خورشید فروزان امامت، حضرت على بن موسى الرضا(ع)
2- حضرت معصومه (س)
محمد بن جریر طبرى، دانشمند گرانمایه شیعه در قرن پنجم هجرى، براین واقعیت تصریح نموده است.
مدت 25 سال تمام حضرت رضا(ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود، پساز یک ربع قرن انتظار، سرانجام ستارهاى تابان از دامن نجمهدرخشید که هم سنگ امام هشتم(ع) بود و امام(ع) توانست والاترینعواطف انباشته شده در سویداى دلش را بر او نثار کند.
بین حضرت معصومه(س) و برادرش امام رضا(ع) عواطف سرشار و محبت زایدالوصفى بود که قلم از ترسیم آن عاجز است.
در یکى از معجزات امام کاظم(ع) که حضرت معصومه نیز نقشى دارد،هنگامى که مرد نصرانى مىپرسد: «شما که هستید؟» مىفرماید: «انا المعصومه اخت الرضا» «من معصومه، خواهر امام رضا(ع)مىباشم.» این تعبیر از محبتسرشار آن حضرت به برادر بزرگوارشامام رضا(ع) و از مباهات او به این خواهر برادرى سرچشمهمىگیرد.
رمز قداست قم
در احادیث فراوانى از قداست قم سخن رفته، تصویر آن در آسمان چهارم به رسول اکرم(ص) ارائه شده است.
امیرمومنان(ع) به اهالى قم درود فرستاده و از جاى پاى جبرئیل در آن سخن گفته و امام صادق(ع) قم را حرم اهلبیت معرفى کرده وخاک آن را پاک و پاکیزه تعبیر کرده است.امام کاظم(ع) قم را عشآل محمد (آشیانه آل محمد(ص))نامیده و یکى از درهاى بهشت را از آن اهلقم دانسته.امام هادى(ع) اهل قم را «مغفور لهم»(آمرزیده) تعبیر کرده و امام حسن عسکرى(ع) از حسن نیت آنها تمجید کرده و با تعبیرات بلندى اهالى قم را ستوده است.اینها و دهها حدیث دیگرى که در قداست و شرافت قم و اهل قم از پیشوایان معصوم به ما رسیده، فضیلت و عظمت این سرزمین را براىهمگان روشن مىسازند، جز این که باید دید راز و رمز این همهشرافت و قداست چیست؟
حدیث فوق که پیرامون ارتحال حضرت معصومه(س) به عنوان پیشگوئىاز امام صادق(ع) نقل شد، از راز و رمز آن پرده بر مىدارد و روشن مىسازد که این همه فضیلت و شرافت، از ریحانه پیامبر،کریمه اهلبیت، مهین بانوى اسلام، حضرت معصومه(س) سرچشمهمىگیرد، که در این سرزمین دیده از جهان فرو بسته، گرد و خاک این سرزمین را توتیاى دیدگان حور و ملائک نموده است.
عصمت حضرت معصومه(س)
بر اساس روایتى که مرحوم سپهر در «ناسخ» از امام رضا(ع)روایت کرده، لقب «معصومه» را به حضرت معصومه، امام هشتم اعطا کردهاند. طبق این روایت امام رضا(ع) فرمود: «من زار المعصومه بقم کمن زارنى» «هرکس حضرت معصومه را در قم زیارت کند، همانند کسى است که مرا زیارت کرده باشد.» این روایت را مرحوم محلاتى نیز به همین تعبیر نقل کرده است. با توجه به این که عصمت به چهارده معصوم(علیهم السلام) منحصر نیست، بلکه همه پیامبران، امامان و فرشتگان معصوم هستند. و علت اشتهار حضرت رسول اکرم، فاطمه زهرا و امامان(علیهمالسلام) به «چهارده معصوم» آن است که آنها علاوه بر مصونیت ازگناهان صغیره و کبیره، از «ترک اولى» نیز که منافات با عصمت ندارد، پاک و مبرا بودند.
مرحوم مقرم درکتابهاى ارزشمند :«العباس» و «على الاکبر»دلائل عصمت حضرت ابوالفضل و حضرتعلىاکبر(علیهماالسلام) را بر شمردهاست. و مرحوم نقدى در کتاب«زینب الکبرى» از عصمتحضرت زینب سلام الله علیها سخنگفته است. و مولف «کریمه اهلبیت» شواهد عصمتحضرت معصومه(س)را بازگو نموده است.
و با توجه به این که حضرت معصومه(س) نام شریفشان «فاطمه»است و در حال حیات به «معصومه» ملقب نبودند، تعبیر امام(ع)دقیقا به معناى اثبات عصمت است، زیرا بر اساس قاعده معروف:«تعلیق حکم به وصف مشعر بر علیت است» دلالتحدیثشریف برعصمت آن بزرگوار بىتردید خواهد بود.
فداها ابوها
آیت الله سید نصر الله مستنبط از کتاب «کشف اللئالى» نقلفرموده که روزى عدهاى از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسشهایىداشتند که مىخواستند از محضر امام کاظم(ع) بپرسند. امام(ع) درسفر بودند، پرسشهاى خود را نوشته به دودمان امامت تقدیمنمودند، چون عزم سفر کردند براى پاسخ پرسشهاى خود به منزلامام(ع) شرفیاب شدند، امام کاظم(ع) مراجعت نفرموده بود و آنها امکان توقف نداشتند، از این رو حضرت معصومه(س) پاسخ آن پرسشها را نوشتند و به آنها تسلیم نمودند، آنها با مسرت فراوان از مدینه منوره خارج شدند، در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) مصادفشدند و داستان خود را براى آن حضرت شرح دادند.
هنگامى که امام(ع) پرسشهاى آنان و پاسخهاى حضرت معصومه(س) را ملاحظه کردند، سه بار فرمودند: «فداها ابوها» «پدرش به قربانش باد.» باتوجه به این کهحضرت معصومه(س) به هنگام دستگیرى پدر بزرگوارش خردسال بود،این داستان از مقام بسیار والا و دانش بسیار گسترده آن حضرتحکایت مىکند.
لقبهاى حضرت معصومه(س)از زیارتنامه ها
سه زیارتنامه براى حضرت معصومه ذکر شده است: یکى از آنها مشهور و دو تاى دیگر غیرمشهوراست.
اسامى و لقبهایى که براى حضرت معصومه در دو زیارتنامه غیرمشهور ذکر شده، به قرار ذیل است:
طاهره(پاکیزه)،حمیده(ستوده)،بره(نیکوکار)،رشیده(رشدیافته)،تقیه (پرهیزکار)،رضیه(خشنود از خدا) ،مرضیه(مورد رضایت خدا) ، سیده طاهره(بانوى پاکیزه)، سیده صدیقه(بانوى بسیار راستگو)، سیده رضیه مرضیه(بانوى خشنود ازخدا و مورد رضاى او) ، سیده نساء العالمین(سرور زنان عالم)
لقبهاى دیگر آن بانو
محدثه و عابده و مقدامه(بانوى پیشتاز)از دیگر صفات و القابىاست که براى حضرت معصومه عنوان شده است.
هم اکنون می پردازیم به گوشه ای از زندگانی امام رضا(ع)
نمیدانم چقدر از «مدینه» میدانی. اما امام رضا(ع) «مدینه» را خوب میشناسد. همان جا به دنیا آمده، تقویمها، روز، ماه و سال ولادتش را درست به یاد نمیآورند یا شاید خوب میدانند و اذعان نمیکنند ـ تاریخ هیچ وقت امانتدار خوبی نبوده ـ ولادتش را در سالهای 148، 151 و 153 و در روزهای جمعه نوزدهم رمضان، نیمه ماه رمضان، جمعه دهم رجب و یازدهم ذی القعده عنوان کردهاند. اما قطعیت بیشتر در همان سال 148، یعنی سال وفات امام جعفر صادق(ع) است. همانطور که اشخاصی همچون مفید، کلینی، کفعمی، شهید ثانی طبرسی، صدوق، ابن زهره، مسعودی، ابوالفداء، ابن اثیر، ابن حجر، ابن جوزی و کسانی دیگر، سال 148 را سال ولادت امام رضا(ع) دانستهاند.
اما لقبها و کنیههایش، همچون واژگانی درخشان در هزارتوی ذهن تاریخ باقی ماندهاند. کنیههایش ابوالحسن (در بین خواص) است و لقبهایش، صابر، زکی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المومنین، کلیدة الملحدین، کفو الملک، کافی الخلق، رب السریر و رئاب التدبیر.
و رضا(ع)؛ مشهورترین لقبی است که از گذر این همه سال، ما هنوز امام را با آن نام میشناسیم. شاید خواسته باشی دلیل این لقب را بدانی:
«او از آن روی رضا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران و خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده: از آن روی که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند و بالاخره چنین آمده است: از آن روی او را رضا خواندهاند که مأمون به او خشنود شد.»
وقتی القاب، نامها و کنیههای مادرش را میخوانی، حس میکنی چیزی در آنهاست، شبیه آنچه در القاب خود امام است: ام البنین، نجمه، سکن، تکتم، خیزران، طاهره، و شقراء
اگرچه به روایتی نام پنج پسر و یک دختر را برای امام رضا(ع) ذکر کردهاند، اما همانطور که علامه مجلسی گفته است: «از جواد به عنوان تنها فرزند او یاد کردهاند.» ـ نامی آشنا برای ما ـ دیگر... میماند سال وفات امام که باز هم ذهن تاریخ ما را بخوبی یاری نمیدهد و احتمال سالهای 202، 203 و 206 ق، در این میان است. اما اکثر علماء همان سال 203 را سال وفات دانستهاند. با این حساب عمر حضرت رضا(ع) 55 سال میشود. 35 سالش را در کنار پدرش گذرانده و بیست سال دیگر امامت شیعیان را به عهده داشته است.
آغاز امامت آن حضرت، مصادف میشود با دوره پایانی خلافت هارون عباسی به مدت ده سال.
پنج سال بعد از آن با خلافت امین همزمان است و سرانجام هم دورهای از خلافت مأمون در مدت پنج سال و تسلط یافتن او بر قلمرو اسلامی آن روزگاران.
مأمون...همان کسی که با دسیسه و به وسیله زهر امام را شهید کرده دوستداران امام، پیکر پاکش را درطوس در قبله قبه هارونی سرای حمیدبن قحطبه طایی به خاک سپردند و امروزه غبار مرقد او توتیای چشمهای شیفتگان است
در مدینه
دوران امامت امام رضا(ع) در مدینه از سال 183 هجری قمری آغاز شده بود. حکومت سیاسی در آن زمان به دست هارون الرشید بود که در بغداد اداره میشده است. تز هارون هم مثل همه زورگویان تاریخ، شکنجه و زندان و کشتار بوده است. مردم را برای گرفتن مالیات شکنجه دادن و فرزندان و شیعیان فاطمی را آزار رساندن...
همانطور که حضرت موسی بن جعفر(ع)، پدر امام رضا(ع) را در زندانهای بصره و بغداد حبس میکند و آخرش هم با زهر، ایشان را به شهادت میرساند. یعنی دورانی که مصیبت شهادت پدر، برای امام رضا(ع) اتفاق میافتد و مصیبتهای اسف بار دیگر برای علویان.
در زمان امام رضا(ع)، هارون الرشید آن قدر از تأثیر اهل بیت(ع) بر مردم نگران بوده که علاوه بر همه اینها، اندیشهها و افکار بیگانگان را هم وارد علوم مسلمانان میکرده است. به این منظور که توجه مردم را به علوم بیگانه جلب کند.
ابوبکر خوارزمی (383 ه) در نامهای به اهل نیشابور درباره نحوه رفتار حکومت عباسیان به خصوص «هارون» مینویسد: هارون در حالی مرد که درخت نبوت را درو کرده و نهال امامت را از ریشه برافکنده بود... چون یکی از پیشوایان هدایت و سروری از سروران خاندان مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در میگذشت، کسی جنازهاش را تشییع نمیکرد و مرقدش را با گچ نمیآراست، اما وقتی دلقک یا بازیگر یا مطرب و یا قاتلی از خودشان میمرد، دادگران و قاضیان بر جنازهاش حاضر میشدند و رهبران و حکمرانان در مجالس سوگواریش مینشستند. مادی و سوفسطایی در کشورشان امنیت داشت و متعرض کسانی که کتابهای فلسفی را تدریس میکردند، نمیشدند، ولی هر شیعهای سرانجام به قتل میرسید و هرکس که نام فرزندش را «علی» مینهاد، خونش را به زمین میریختند.
با توجه به این موارد و جوی که حاکم شده بود، امام رضا(ع) ترجیح میداد امامت خودش را علنی نکند و فقط با عده معدودی از یارانش ارتباط داشته باشد. ولی وقتی بعد از چند سال، حکومت هارون الرشید به خاطر شورشهای مختلف ضعیف میشود، امام رضا(ع) امامت خودش را آشکار میکند و به رفع مشکلات مردم در زمینههای اعتقادی و اجتماعی میپردازد.
خود امام فرموده است: «در روضه جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله مینشستم، در حالی که دانشمندان مدینه بسیار بودند. هرگاه یکی از آنان در مسألهای در میماند، همگی متوجه من میشدند و سؤالات را نزد من میفرستادند و من پاسخ آنها را میدادم». بالاخره عمر هارون هم یک جایی به سر میرسد. وقتی که در سال 193 برای آرام کردن اوضاع شورش به منطقه خراسان میرود، در همان جا دار فانی را وداع گفته و در سناباد طوس، در یکی از اطاقهای تحتانی کاخ فرماندار طوس، «حمید بن قحطبه طائی» دفن میشود.
پسران هارون ـ امین و مأمون ـ بر سر حکومت، به دعوا و کشمکش با یکدیگر میپردازند. امین در بغداد قدرت را در دست میگیرد و مأمون در مرو بر تخت پادشاهی مینشیند. اختلاف بین این دو، پنج سال طول میکشد تا سرانجام سپاه مأمون به بغداد حمله میکند؛ امین را در سال 198 ه کشته و مأمون سرتاسر حکومت را به دست میگیرد.
ولی علویان و سادات مأمون را آرام نمیگذارند. آنها دیگر به تنگ آمده بودند. اولش ظلم و ستمهای هارون، بعد نارضایتی از پسرانش و حالا هم مأمون...
این گونه میشود که در نواحی عراق، حجاز و یمن شورش میکنند. آنان فقط یک چیز را میخواستند. حکومت به دست خاندان آل محمد(ص) اداره شود. مأمون با زرنگی تمام، امام رضا(ع) را به خراسان دعوت میکند. همیشه اولین سؤال موقع مرور این حادثه تاریخی این است: چرا؟ هدف مأمون چه بود؟
به خاطر اینکه با قرار دادن امام در کنار خود، یک جور مهر تأیید به اعمال و سیاستهای خودش بزند. امام رضا(ع) به دعوتنامههای مأمون پاسخ منفی میدهد تا اینکه او دست به تهدیدی جدی میزند.
اسناد تاریخی، گویای اولین زمینههای سفر امام نیست و جزئیات بسیاری از مقدمات هجرت رضوی، ناگفته مانده و در پرده ابهام قرار دارد. ولی با مطالعه اسناد موجود، این حقیقت مسلم است که از پیش مکاتباتی میان مرو و مدینه، صورت میگرفته و بر سفر امام به سوی مرو، اصرار بوده است.
مأمون علاوه بر دعوتنامهها، دو نفر از مأموران خود به نامهای رجاء بن ابی ضحاک و یاسر خادم را به مدینه میفرستد. آنها بعد از ورود به مدینه، مأموریت خودشان را برای امام(ع) اینطور عنوان میکنند:
«ان المأمون امرنا باشخاصک الی خراسان»
مأمون، ما را فرمان داده و مأمور ساخته است تا تو را به خراسان ببریم.
امام رضا(ع) شخصی بود که نیرنگهای مأمون را میفهمید و شیوهها و دسیسههای او را میشناخت. زندانهای طولانی پدر را با همه تلخیها و رنجهایش بخاطر داشت و میدانست که مأمون کسی است که برادر خودش را میکشد و حالا هم از نگرانی حضور امام در بین مردم، نمیتواند آرام بگیرد.
بدین ترتیب امام رضا(ع) سفر آغاز کرد. سفری بدون رضایت خاطر، بدون دل خوش، باید با مدینه وداع میکرد، با مدفن پاک رسول خدا، با مردمی که او را بسیار دوست داشتند. برای اهل مدینه پدری مهربان بود. او نیازی به سفر جغرافیایی نداشت. او در جغرافیای دلها سفر کرده بود.
امام سفر را آغاز کرد. در حالیکه از آن اکراه داشت و وقتی میرفت خوب میدانست که مأمون با او چه خواهد کرد و خوب میدانست که در دلها جاودانه خواهد شد.
از مدینه تا مرو
دل کندن امام(ع) از مدینه خیلی سخت بود. حتی اگر یک بار در طول زندگیت مسافر سرزمین غریب شده باشی، باید این حس را بفهمی؛ مثل یوسف که از مدینه تا مرو مصر غریبه بود و با آن همه ثروت و جلال و شوکت، دلش میخواست به کنعان برگردد.
امام رضا(ع) در حالی با مسجد پیامبر خداحافظی میکرد که میدانست بازگشتی ندارد. شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا(ع) به سند خود از محول بجستانی نقل کرده است که امام رضا(ع) با پیامبر(ص) خداحافظی کرد، اما هر بار به سمت قبر بر میگشت و صدایش با گریه بلند میشد. به امام نزدیک شدم و به او تبریک گفتم. امام فرمود: من را رها کن! من از جوار جدم محمد صلی الله علیه و آله و سلم بیرون میشوم و در «غربت» میمیرم.
آنچه امروز برای همه ما روشن است. ابتدا و انتهای سفر امام رضا(ع) است، اما اینکه امام در حد فاصل این دو نقطه، دقیقاً از چه مسیرهایی عبور کرده، کاملاً مشخص نیست و در آن اختلاف وجود دارد. تعیین خط سیر دقیق امام رضا(ع) به واسطه گزارشهای متعدد و گاه متناقض منابع، دشوار است.
خط سیر هجرت امام رضا(ع)
کاروانهایی که از حجاز به قصد عراق حرکت میکردند، چه از راه مکه و چه از راه مدینه، در منزلی به نام «معدن نقره» به یکدیگر میرسیدند و از آن جا به یکی از دو مقصد بصره یا کوفه روانه میشدند. بیشتر قرائن و شواهدی که وجود دارد نشان میدهد که امام از طریق مدینه و معدن نقره راهی بصره شده و بعید به نظر میرسد که امام ابتدا به مکه رفته و بعد عازم سفر شده باشد.
یکی از دلایل این است که سفر امام عادی و به دلخواه خودشان نبوده است، بلکه تحت الحفظ بوده و طبیعی است که مأموران مأمون کوتاهترین مسیر را انتخاب کرده باشند تا هر چه سریعتر مأموریت خود را به انجام برسانند. بدیهی است با وجود راه مستقیم مدینه به بغداد که 134 فرسنگ بوده، مسیری انتخاب نشده که مسافت آن 355 فرسنگ بوده است.
دلیل دیگری که مورخان نقل کردهاند، این است که در سال 200 ه . ق که با سفر امام همزمان میشود، شرایط خاصی بر مکه حاکم بوده است. بین طرفداران مأمورن به فرماندهی رجا بن ابی ضحاک، ورقاء، جلودی و هارون بن مسیب از یک سو و مخالفان خلیفه به رهبری محمدبن جعفر، عموی امام رضا(ع) از طرف دیگر جنگ بوده است و مصلحت ایجاد نمیکرده که رجاء بن ابی ضحاک، امام رضا(ع) را وارد شهری کند که تا دیروز در آن شهر طرف جنگ بوده است.
و سومین دلیل این است که رجاء بن ابی ضحاک مأمور بود تمام حالات، رفتار و گفتار امام را در طول سفر زیر نظر داشته و برای گزارش به مأمون ارائه کند. در سفرنامهای که او به خلیفه ارائه داد، حتی به جنبههای روحی و اخلاقی امام رضا(ع) اشاره شده و تا جایی که ذکرها و دعاهای امام در نمازها هم از قلم نیفتاده است. به همین دلیل بعید به نظر میرسد که امام به مکه رفته باشد و ضحاک آن را در سفرنامه خود نقل نکرده باشد.
با وجود این دلایل، بعضی از منابع به خصوص تذکرههای متأخر، نوشتهاند که امام رضا(ع) همراه با امام جواد(ع) به مکه هم رفتهاند. امام رضا(ع) طواف خانه خدا را انجام میدهد و در پشت مقام ابراهیم(ع) نماز میگزارد. حضرت جواد(ع) که آن زمان کودکی هفت ساله بوده است، بعد از طواف به طرف حجرالاسود میرود و آنجا به مدت طولانی مینشیند. موفق یکی از یاران امام رضا(ع)، به حضرت جواد(ع) میگوید: «فدایت شوم! بلند شو تا برویم».
امام جواد(ع) میگوید: من فعلاً نمیخواهم از اینجا بلند شوم تا خداوند چه خواهد!
این جمله را که امام جواد(ع) میگوید، در صورتش یک دنیا غم و اندوه مینشیند. موفق پیش امام رضا(ع) میرود و جریان نیامدن امام جواد(ع) را به آن حضرت گزارش میدهد. امام رضا(ع) بلند شده، به حجر اسماعیل میروند و میفرمایند: «ای فرزند دلبندم! بلند شو تا برویم». امام جواد(ع) میگوید: «پدرجان چگونه بلند شوم در حالی که دیدم شما آنچنان وداعی با خانه خدا کردید که گویی دیگر بر نخواهید گشت». به هر حال امام(ع) در طول مسیر از «معدن نقره» گذشته، وارد منطقه قادسیه میشود. سرزمینی که در عصر خلیفه دوم، محل جنگ بزرگ میان مسلمانان و ایرانیان بود جنگی که سرانجام به پیروزی مسلمانان انجامید.
ابی نصر بزنطی میگوید: «در قادسیه خدمت حضرت رضا(ع) رسیدم، امام به من فرمود: اطاقی برای من اجاره کن که دارای دو در باشد، تا مراجعه کنندگان بتوانند به راحتی رفت و آمد کنند.
حضرت رضا(ع) پس از قادسیه به سمت بصره ادامه مسیر داد.
جلوگیری از ورود امام به کوفه
ترسهای مأمون پایان ناپذیر بود. ترس حقارت میآورد و حقارت، دسیسه و انتقام. مأمون در کشیدن نقشههایش تا آنجا پیش رفته بود که حتی مسیر سفر امام را از پیش طراحی کرده بود. او به روشنی از شوق شیعیان و علویانی که در کوفه به سر میبردند، نسبت به امامشان آگاه بود. به همین خاطر از کاروان امام خواسته بود، بدون اینکه از مناطق شیعهنشین و مراکز قدرت شیعیان عبور کند، با فاصله از آنجا عبور کرده و وارد بصره شود.
برخی نویسندگان مثل یعقوبی و بیهقی، مسیر امام را از طرف بغداد به سوی بصره دانستهاند؛ ولی این احتمال خیلی قابل اعتماد نیست. زیرا عبور امام از قادسیه توسط بیشتر نویسندگان قطعی دانسته شد و با این فرض و با توجه به شرایط جغرافیایی، بغداد نمیتواند در مسیر قرار گرفته باشد. ثانیاً در نقل بیهقی، از بیعت طاهر ذوالیمینین با امام رضا(ع) در هنگام عبور ایشان از بغداد، ذکر شده است که با توجه به مسأله ولایتعهدی امام در خراسان، درستی این نقل زیر سوال میرود. حتی برخی محققان، گذر امام از کوفه را نیز نقل کردهاند. سیدمحسن امین عاملی مینویسد: «بعضی روایات نشان میدهد که امام علی بن موسی الرضا(ع) و همراهان حضرت، از بصره به کوفه آمدهاند.»
و علامه مجلسی نیز رفتن امام به جانب کوفه را عنوان کرده است. اما شاید مقصود از سفر به بصره و کوفه سفر دیگری باشد که امام قبل از احضار به خراسان داشتهاند.
ورود امام به قم
برخی بر این باورند که امام رضا(ع) در طول این سفر از طریق اراک یا از راه اصفهان، به قم هم وارد شدهاند و به منزل شخصی رفتهاند که این مکان امروز به مدرسه رضویه یا مأموریه شهرت پیدا کرده. اما باید در نظر داشت که مأمون گذر امام را از شهرهای محل تجمع شیعیان ممنوع کرده بود. به همین خاطر حضور پیدا کردن امام در قم، سند محکم ندارد و از طرف دیگر منابع تاریخی هم آن را تأیید نمیکند.
محدث قمی با استناد به نقل سیدبن طاووس مینویسد: «حضرت رضا(ع) بنا به دعوت مأمون از مدینه به بصره آمده و با عبور از نزدیکی کوفه از راه بغداد وارد قم گردید.»
ولی نظریه مشهور این است که امام از اصفهان یا نزدیکی آن به سوی طبس و نیشابور عزیمت داشته است. ناصر خسرو هم در سفرنامه خود، راه معروف عراق تا خراسان را ـ که خودش نیز از همان مسیر سفر کرده است ـ ضمن نقشهای که ضمیمه سفرنامهاش است، چنین توصیف میکند:
« این مسیر از بصره آغاز و بعد از گذر از «شاطی عمان»، «ابله»، «عبادان»، «مهروبان»، «ارجان»، «اصفهان»، «کوه مسکیان»، «نایین»، «ده گرمه»، «رباط زبیده»، «چهارده طبس» به نیشابور منتهی میشود.
ورود امام به نیشابور
همه تاریخنگاران و محدثان ورود امام به نیشابور را تأیید کردهاند. شاید بهتر باشد درباره تاریخچه نیشابور کمی صحبت کنیم. نیشابور شهری است که در سال 23 هجری قمری، معاصر خلیفه دوم توسط ارتش اسلام فتح شد. البته بعضی نیز، فتح آن را رخدادی در سال 31 هجری قمری میدانند. نویسنده معجم البلدان مینویسد: «نیشابور شهری بزرگ و دارای فضایل بسیاری است. زیرا این شهر خاستگاه فضلا و مرکز علماست و در میان شهرهایی که من گردش کردهام، چونان نیشابور ندیدهام.»
نیشابور شهری است که در روزگار قدیم مرکز فرهنگی و علمی بزرگی محسوب میشد و بزرگانی از نقاط مختلف دور و نزدیک در آنجا اقامت داشته و به امور علمی و تحقیقاتی مشغول بودند. همچنین حاکم نیشابوری (متولد 405 هجری قمری) در کتاب تاریخ خود حتی از دانشمندان غیر ایرانی که در نیشابور اقامت داشتهاند، نام برده است و در کتابش از بعضی صحابه و تابعینی یاد کرده که در نیشابور زندگی میکردند و به نشر معارف دین می پرداختند.
امام رضا(ع) در سفر به خراسان، وقتی وارد نیشابور میشود، مورد استقبال مردم قرار میگیرد. مهمترین و معتبرترین گزارشی که از توقف حضرت رضا(ع) در نیشابور ضبط شده، روایت عبدالسلام بن صالح، ابوصلت هروی است که حدیث مشهور و معروف سلسلة الذهب را از امام رضا(ع) در نیشابور نقل میکند.
ولایتعهدی امام در خراسان
حضرت رضا (علیه السلام) پس از عبور از نیشابور و چند آبادی دیگر، بالاخره وارد مرو پایتخت مأمون شده و مورد استقبال و تکریم او قرار میگیرد. حالا دیگر مأمون خود را به اهدافش نزدیکتر احساس میکرد و میخواست نقشههایش را عملی کند.
او تصمیم داشت تشنجات و بحرانهایی را که موجب ضعف حکومتش شده بود، از میان بردارد و برای محکم کردن پایههای قدرتش، محیط را امن و آرام کند. مأمون با مشورت وزیر خود، فضل بن سهل، تصمیم گرفت تا دست به نیرنگی سیاسی بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد کند و خودش از خلافت به نفع امام کنارهگیری کند. چون حساب میکرد نتیجه از دو حال بیرون نیست. یا امام میپذیرفت و یا نمیپذیرفت و در هر دو حال برای مأمون و خلافت عباسیان پیروزی بود.
اگر میپذیرفت، بنابر شرطی که مأمون قرار داده بود، خودش ولایت عهدی امام را برعهده میگرفت و همین مطلب باعث میشد تا او پس از امام نزد همه گروهها و فرقههای مسلمانان، مشروعیت پیدا کند. مخصوصاً که برای مأمون آسان بود که در مقام ولایتعهدی، ـ بدون اینکه کسی مطلع شود ـ امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او برسد.
و اگر امام خلافت را نمیپذیرفت، ایشان را به اجبار ولیعهد خود میکرد که در این صورت باز هم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه میشد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام میگرفت، دلیل و توجیه خود را از دست میداد. از طرفی او میتوانست امام را نزد خود ساکن نگه دارد و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد تا هر حرکتی از سوی امام و شیعیانش را سرکوب کند.
همچنین او گمان میکرد که از طرف دیگر، شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سؤال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست میدهد.
به همین خاطر مأمون بعد از استقبال از امام رضا (علیه السلام)، در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند، گفت: «همه بدانند من در آل عباس و آل علی هیچ کس را بهتر و صاحب حقتر به امر خلافت از علی بن موسی الرضا (علیه السلام) ندیدم.» و خلافت را به امام رضا (علیه السلام) پیشنهاد داد. امام رضا (علیه السلام) رو به مأمون کرده و گفت: «اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده، جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی.»
مأمون برخواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند: «هرگز قبول نخواهم کرد.»
وقتی مأمون مأیوس شد گفت: «پس ولایتعهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید.»
این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و ایشان قبول نمیکرد و میگفت: «از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد.»
اما مأمون بر این امر پافشاری کرد تا آنجا که مخفیانه و در مجلس خصوصی امام را تهدید به مرگ کرد و امام رضا (علیه السلام) فرمود: «اینک که مجبورم، قبول میکنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم.» مأمون با این شرط راضی شد.
امام رضا (علیه السلام)، دست خود را به طرف آسمان بلند کرده و فرمود: خداوندا! تو میدانی که مرا به اکراه وادار کردند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن، همانگونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را بر پا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی.»
به هر حال، مقام ولایتعهدی به طور رسمی در ماه رمضان سال 201 هجری قمری اعلام شد و مأمون آن را به تمامی آفاق کشور اطلاع داد و به نام نامی حضرت رضا (علیه السلام) سکه زد و دخترش «ام حبیب» را به عقد آن حضرت در آورد و لباسها و پرچمهای سیاه را که شعار عباسیان بود، مبدل به سبز کرد. گرچه این قضیه تا حدودی اندوه علویان و شیعیان را تسکین داد، اما خشم عباسیان را برانگیخت و بغداد، مرکز تجمع آنان را متشنج کرد.
در مورد پذیرفتن ولایتعهدی از طرف امام، توجه به این مسأله خیلی مهم است که لازم بود امام رضا (علیه السلام) وجود خود را از مرگ نجات دهد تا بتواند در برابر حکومت تزویری مأمون بایستد و سیاستهای فرهنگی او را در هم شکند. مأمون شخصی بود مثل پدرش هارون، کشور اسلامی آن روز را عرصه تاخت و تاز اندیشههای کفرآلود کرده بود و به شدت فرهنگ بیگانه را ترویج میکرد. آنقدر که شبهات الحادی و افکار کفرآمیز بر سر زبانها افتاده بود. انگیزه مأمون از اینکار این بود که در میان مسلمانان آموزش علوم بشری و عقلی، شایع و رایج شود تا شاید از این طریق خاندان اهل بیت (علیهم السلام) کمتر مورد توجه قرار گیرند. همچنین کمبودهای علمی عباسیان در برابر خاندان امام پنهان مانده و نهایتاً ارکان حکومت عباسیان بیش از پیش تقویت شود.
اما همانطور که میدانیم امام رضا (علیه السلام) با سیاست مرموز آن در افتاد و از طریق گفتگو و مناظره با متفکران فلسفی و متکلمان درباری، از حقایق دین محافظت کرده و حقانیت خاندان خود را بر همه آشکار کرد.
اباصلت هروی میگوید: مأمون ولایتعهدی را به حضرت رضا (علیه السلام) و اگذاشت تا اینکه مردم بگویند: آن حضرت به دنیا روی کرده است و بدین ترتیب آن حضرت از دید مردم بر افتد، ولی چون این کار سبب ازدیاد وجاهت و منزلت امام شد، متکلمان را از شهرها فراخواند تا بلکه یکی از آنان، امام را مغلوب کند. اما در واقع این دانشمندان دیگر از یهود، نصاری، مجوس، صائبین، براهمه، ملحدان و مادیان و حتی برخی از فرقههای مسلمانان بودند که مغلوب میشدند و اقرار میکردند: سوگند به خدا که او سزاوارتر از مأمون به خلافت است.
مأمون که عرصه را بر خود تنگ میدید و بروز نارضایتی و تشنج را در میان عباسیان بغداد حس میکرد، تصمیم گرفت که پایتخت را از مرو به بغداد انتقال دهد. مأمون برای اینکه در پیش عباسیان و امیران عرب خودش را محبوب کند، «فضل بن سهل» ـ وزیر ایرانی خود ـ را در شهر سرخس کشت و هنگام توقف در طوس، نوبت آن شد که امام رضا (علیه السلام) را نیز از پای در آورد. به همین خاطر مجلسی ترتیب داد و در آن مجلس امام را با زهری کشنده مسموم کرد.
دوستداران امام پیکر ایشان را، به روستای سناباد (مشهد فعلی) منتقل و در جانب قبله گور هارون الرشید به خاک سپردند. مشهور است که امام رضا (علیه السلام) در سال 203 هجری قمری، در آخرین روز ماه صفر شهادت یافت.
امام جواد (علیه السلام) در مورد زیارت آرامگاه غریب پدرشان فرموده است:
«ضمنت لمن زار قبر ابی بطوس عارفاً بحقه الجنه علی ا... عزوجل»
ضمانت میکنم بهشت را برای کسی که پدرم را در طوس زیارت کند، در حالی که به حق او عارف و آگاه باشد.
......................................................................................................................
منابع
علامه مجلسى، بحار الأنوار، 110 جلد، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 هجرى قمرى
ثقة الاسلام کلینى، الکافی، 8 جلد، دار الکتب الإسلامیة تهران، 1365 هجرى شمسى
شیخ طوسى، التهذیب، 10 جلد، دار الکتب الإسلامیه تهران، 1365 هجرى شمسى
امین الاسلام فضل بن حسن طبرسى، إعلام الورى، یک جلد، دار الکتب الإسلامیة تهران
شیخ مفید، الإرشاد، 2 جلد در یک مجلد، انتشارات کنگره جهانى شیخ مفید قم، 1413 هجرى قمرى
شیخ مفید، المقنعة، یک جلد، انتشارات کنگره جهانى شیخ مفید قم، 1413 هجرى قمرى
قطب الدین راوندى، الدعوات، یک جلد، انتشارات مدرسه امام مهدى (عج) قم، 1407 هجرى قمرى
على بن عیسى إربلى، کشف الغمة، 2 جلد، چاپ مکتبة بنى هاشمى تبریز، 1381 هجرى قمرى
شیخ صدوق، الأمالی، یک جلد، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362 هجرى شمسى
عماد الدین طبرى، بشارة المصطفى، یک جلد، چاپ کتابخانه حیدریه نجف، 1383 هجرى قمرى
شیخ صدوق، ثواب الأعمال، یک جلد، انتشارات شریف رضى قم، 1364 هجرى شمسى
شیخ صدوق، التوحید، یک جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1398 هجرى قمرى (1357 شمسى)
شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، 2 جلد در یک مجلد، انتشارات جهان، 1378 هجرى قمر
طبقه بندی موضوعی
- مراسمات مسجد (۵۶)
- مراسمات کانون (۴۰)
- اخبار، اطلاعیه ها (۶۲)
- آرشیو صداها (۰)
- آرشیو ویدئوها (۰)
- سایر مطالب (۳)
- دفاع مقدس (۱)
- موضوعات روز (۲)
- دفاع از حرم (۰)
- احادیث (۲)
- اذان (۰)
- قرآن (۱)
- دانلود تلاوت قرآن کریم (۰)
- دانلود صدای مرحوم حاج محمدرضا آغاسی (۰)
بایگانی
- اسفند ۱۳۹۵ (۲)
- دی ۱۳۹۵ (۱)
- آذر ۱۳۹۵ (۲)
- آبان ۱۳۹۵ (۳)
- مهر ۱۳۹۵ (۶)
- شهریور ۱۳۹۵ (۱۵)
- مرداد ۱۳۹۵ (۹)
- تیر ۱۳۹۵ (۲۶)
- خرداد ۱۳۹۵ (۲۶)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۲۱)
- دی ۱۳۹۴ (۳)
- آذر ۱۳۹۴ (۵)
- آبان ۱۳۹۴ (۱۲)
- مهر ۱۳۹۴ (۱۰)
- شهریور ۱۳۹۴ (۱۶)
- مرداد ۱۳۹۴ (۵)
- تیر ۱۳۹۴ (۲۳)
- خرداد ۱۳۹۴ (۲۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۲۸)
- فروردين ۱۳۹۴ (۱۲)
- اسفند ۱۳۹۳ (۱۵)
- بهمن ۱۳۹۳ (۱)
کلمات کلیدی
آخرين مطالب
-
-
کانون رهروان شهداء مسجد جامع سرمست کانون برتر 95
سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۵ -
مراسم در گذشت ایت الله رفسنجانی در مسجد جامع سرمست
جمعه ۲۴ دی ۱۳۹۵ -
علت نامگذاری هفته وحدت
جمعه ۲۶ آذر ۱۳۹۵ -
شهادت
پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ -
« چگونگی خواندن نماز وحشت »
سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵ -
دستور آسان خواندن نماز شب
سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵ -
13 آبان تاریخ 3 واقعه بزرگ در ایران
سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵ -
عاشورا در شهرسرمست
جمعه ۳۰ مهر ۱۳۹۵ -
مراسم تاسوعا 95در شهر سرمست
سه شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۵
محبوب ترين ها
-
۱۲۴۸ -
۸۸۰ -
۱۰۸۵ -
۱۰۸۰ -
۷۶۶ -
۶۱۳ -
۶۶۶ -
۷۲۵ -
۶۵۳ -
۵۷۸